چرا باید هرازگاهی کارهایی را انجام دهیم که بلد نیستیم؟
یادگیری یک مهارت دشوار جدید و به معنی پذیرش احتمال شکست است. اما این مسیر به شادی و مهارت بیشتری نیز منتهی میشود. آرتور بروکس، استاد دانشگاه هاروراد در جستاری به این موضوع پرداخته و توضیح داده است: بین سخنرانیهایم در دانشگاه و سخنرانیهایی که در بیرون درباره علم شادی ارائه میدهم، زمان زیادی را صرف صحبت در جمع میکنم و همیشه به دنبال راههایی برای بیان مطالب با وضوح و روانی بیشتر هستم.» او میگوید: «گاهی در دو زبانی که زبان مادریام نیستند، سخنرانی میکن؛ البته نه زبانهای تصادفی، بلکه زبانهایی که در بزرگسالی آموختهام: اسپانیایی و کاتالان.»
بروکس ادامه میدهد: «با اینکه میتوانم در این زبانها مکالمات روزمره داشته باشم (و حتی یکی از آنها را مرتباً در خانه صحبت میکنم)، اما لهجهای خارجی دارم و نمیتوانم مانند انگلیسی، با همان دقت علمی و عمق مفهومی صحبت کنم. بنابراین، مجبور کردن خودم به ارائه یک سخنرانی رسمی در این زبانها، تجربهای ناخوشایند است. اما هر بار که در این زبانها یک تور کتاب برگزار میکنم، توانایی بیشتری در مواجهه با چالش زبانی به دست میآورم. حتی متوجه شدهام که این تمرین باعث بهبود سخنرانیهایم به زبان انگلیسی هم شده است.»
این فقط یک نمونه خاص از یک حقیقت کلیتر است: انجام کاری که در آن ضعیف هستید، میتواند شما را در چیزی که در آن مهارت دارید، بهتر کند و حتی ممکن است در نهایت باعث شود در آن مهارت جدید نیز موفق شوید. درک این پویایی میتواند در حوزه تخصصی خودتان به شما برتری بدهد و در مجموع زندگیتان را ارتقا دهد. برای اینکه در کاری که انجام میدهید عالی شوید، خطر شکست خوردن در زمینهای دیگر را بپذیرید.
درد یادگیری و انگیزهای که ایجاد میکند
تلاش برای انجام کاری و موفق نشدن، اصلاً خوشایند نیست. اگر در بزرگسالی اسکی یاد بگیرید، تقریباً حتمی است که بارها زمین بخورید و ناامید شوید. دلیل اینکه از ضعیف بودن در چیزی و شکست خوردن متنفریم این است که وقتی فعالیتی هدفمند با مانع روبهرو میشود (چه توسط یک نیروی خارجی و چه به دلیل عدم توانایی خودمان)، بخشی از مغزمان به نام قشر کمربندی قدامی پشتی فعال میشود که بخشی از مدار پردازش درد در مغز است. این همان ناحیهای از مغز است که در هنگام تجربه طرد اجتماعی نیز فعال میشود.
با این حال، این نوع درد ذهنی یک مزیت تکاملی دارد—ایجاد انگیزه برای موفقیت، چه در همان فعالیت و چه در حوزهای دیگر. در یک مطالعه اخیر روی بازیکنان بیسبال، محققان دریافتند که پیچرها (که معمولاً ضربهزنهای ضعیفی هستند) وقتی تمرین ضربهزنی میکردند، عملکرد ضعیفشان و ناامیدی ناشی از آن باعث میشد انگیزه بیشتری برای بهبود مهارت پرتابهایشان پیدا کنند.
این تأثیر انگیزشی در محیط کسبوکار نیز مشاهده شده است. در تحقیقی که در سال ۲۰۱۸ انجام شد، روانشناسان دریافتند که وقتی کارمندان در یک وظیفه خاص احساس ناتوانی میکنند، تمایل دارند تا در کارهایی که در آنها مهارت بیشتری دارند، عملکرد بهتری نشان دهند. احتمالاً شما هم چنین تجربهای داشتهاید؛ وقتی که مجبور شدهاید در محیط کار خارج از منطقه امن خودتان فعالیت کنید و پس از آن، انگیزه بیشتری برای انجام وظایف اصلی خود پیدا کردهاید.
چگونه شکست را به پیشرفت تبدیل کنیم
درد ذهنی ناشی از شکست میتواند شما را در همان مهارتی که در آن ضعیف هستید، بهتر کند؛ البته به شرطی که تجربه منفی را به عنوان نشانهای از رشد شخصی بازتعریف کنید. این موضوع در تحقیقی که در سال ۲۰۲۲ انجام شد، تأیید شده است. در این تحقیق، یک آزمایش میدانی در یک باشگاه نمایش بداهه انجام شد. یک گروه از شرکتکنندگان مبتدی در نمایشهای بداهه، تشویق شدند تا فعالانه احساس دستپاچگی را جستوجو کنند. محققان دریافتند که این گروه، در مقایسه با شرکتکنندگانی که چنین دستوری دریافت نکرده بودند، در تمرینهای خود مشارکت بیشتری داشتند. آنها به جای اینکه ناراحتی را چیزی برای اجتناب بدانند، آن را بخش جداییناپذیر از فرآیند یادگیری تلقی کردند و به استقبالش رفتند.
یکی دیگر از راههای مفید برای تبدیل ناراحتی شکست به یک منبع پیشرفت، چیزی است که روانشناسان آن را نشخوار فکری کنشی مینامند. نشخوار ذهنی درباره شکست معمولاً به عنوان یک اتلاف وقت مخرب شناخته میشود، زیرا روی ارزش فردی و پیامدهای شخصی شکست تمرکز دارد. اما نشخوار فکری کنشی متفاوت است: این نوع تفکر، متمرکز بر وظیفه است و شامل مرور اشتباهات دقیق و یافتن راههایی برای اصلاح آنها در آینده میشود. محققان نشان دادهاند که بررسی انتقادی و اصلاحی یک عملکرد ضعیف، میتواند منجر به یادگیری و پیشرفت شود، به جای اینکه صرفاً باعث ناامیدی و سرخوردگی شود.
اثرات شکست در زندگی روزمره
تحقیقات نشان میدهند که اگرچه از شکست بیزاریم، اما شکست میتواند به یادگیری مهارتهای جدید و تسلط بر مهارتهای قدیمی کمک کند. این یافتهها تأثیر مهمی بر بهبود کیفیت زندگی دارند.
استفاده از این اصل در حوزههای دیگر زندگی
شما میتوانید از مزایای شکست یا دستکم عملکرد ضعیف در بسیاری از حوزههای دیگر زندگی بهره ببرید.
اگر دانشجو هستید، کلاسی را انتخاب کنید که کاملاً خارج از زمینه مهارتی و علایق شماست. تلاش برای کنار آمدن با یک چالش جدید، میتواند مهارتهای مطالعاتی شما را در زمینههایی که علاقه بیشتری به آنها دارید، بهبود ببخشد.
کارفرمایان نیز میتوانند از این اصول استفاده کنند. به عنوان مثال، قانون ۷۵/۲۵ پیشنهاد میکند که کارکنان سهچهارم زمان خود را روی وظایف اصلیشان متمرکز کنند و یکچهارم آن را به کمک به دیگران در حوزههای خارج از تخصص خود اختصاص دهند. این کار، در کوتاهمدت ممکن است باعث اصطکاک و دشواری شود، اما در بلندمدت، انگیزه کاری را افزایش داده و موجب تبادل اطلاعات و توزیع مهارتهای جدید در سازمان میشود.
حتی میتوان این اصل را برای شادی به کار برد. هیچکس نمیخواهد ناراحت باشد، اما پذیرش عوامل ناخوشایند در زندگی میتواند بسیار مفید باشد. از ترس، خشم یا غم نترسید. آنها بخشهای طبیعی و اجتنابناپذیر زندگی هستند. مواجهه با آنها، هرچند ناخوشایند، مهارت شما را در مدیریت احساسات بهبود میبخشد و باعث میشود لذتهای زندگی را عمیقتر تجربه کنید.
در نهایت شما را با این ضرب المثل قدیمی در زبان کاتالان تنها میگذارم: «Qui no s’arrisca, no pisca» به این معنی که کسی که ریسک نمیکند چیزی به دست نمیآورد.
بدون دیدگاه